جدول جو
جدول جو

معنی یک طرفی - جستجوی لغت در جدول جو

یک طرفی
(یَ / یِ طَ رَ)
یک جهتی. یک سمتی. یک سویی. از یک جانب، فیصله. حل و فصل.
- یک طرفی شدن کار، به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن.
- یک طرفی کردن کار، به نحوی پایان دادن به کاری. یک رویه کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یک طرفی
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
تصویری از یک طرفی
تصویر یک طرفی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
بی طرف بودن، در علوم سیاسی دخالت نکردن یک دولت مستقل در کشمکش های دولت های متخاصم
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ طَ رَ)
یک سو و یک کناره و در یک کنار. (ناظم الاطباء).
- یک طرف افتادن، مقابل شدن. طرف شدن. (آنندراج).
- یک طرف شدن، یک طرف افتادن. مقابل شدن. طرف شدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ طَ رَ فَ / فِ)
منسوب به یک طرف. یک سویه، دراصطلاح راهنمایی رانندگی، خیابان یا کوچه ای را گویندکه وسایط نقلیه تنها از یک سو حق ورود بدان دارند وورود از طرف مقابل ممنوع است، از یک جهت. که فقط رعایت یک طرف شده باشد. که به سود یا به زیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یک طرفه نباید کرد.
- یک طرفه کردن کار خود را، آن را تسویه کردن. حل و فصل آن به طور قطع
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
کرانجیگری
فرهنگ لغت هوشیار
ازیک جانب، فیصله حل و فصل. یا یکطرفی کردن کاری را. کار را ختم کردن: ... یا دو سال صبر کند تا من کارم را با امیر ارسلان یکطرفی بکنم
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
((~. طَ رَ ف))
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی طرفی
تصویر بی طرفی
بی سویگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
طريقة واحدةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
Unilaterally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
unilatéralement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
jednostronnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
secara sepihak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
unilateralmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یک جانبه، یک طرفه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک طرفہ طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
อย่างข้างเดียว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
一方的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
באופן חד-צדדי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
в одностороннем порядке
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
单方面地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
kwa upande mmoja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
일방적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
unilateralmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
একতরফা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
एकतरफा रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
unilateralmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
einseitig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
eenzijdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
односторонньо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
tek taraflı olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی